اصل تو باشی و فقه فرع است
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۲۲۹۴۱
عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - مولانا در مقالۀ ششم فيهمافيه میگويد:
«آمديم. بهانه میآوری كه من خود را به كارهای عالی صرف میكنم. علوم فقه و حكمت و منطق و نجوم و طب و غيره تحصيل میكنم. آخر اين همه برای توست.
اگر فقه است، برای آن است تا كسی از دست تو نان نربايد و جامهات را نكند و تو را نكشد تا تو به سلامت باشی.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
و اگر نجوم است، احوال فلك و تاثير آن در زمين از ارزانی و گرانی، امن و خوف همه تعلق به احوال تو دارد، هم برای توست.
و اگر ستاره است از سعد و نحس به طالع تو تعلق دارد، هم برای توست. چون تامل كنی اصل تو باشی و اينها همه فرعِ تو. چون فرع تو را چندين بار تفاصيل و عجايبها و احوالها و عالمهای بوالعجب بینهايت باشد بنگر كه تو را كه اصلی حال چون باشد؟ چون فرعهای تو را عروج و هبوط و سعد و نحس باشد تو را كه اصلی بنگر كه چه عروج و هبوط در عالم ارواح و سعد و نحس و نفع و ضرر باشد كه فلان روح آن خاصيت دارد و از او اين آيد، فلان كار را میشايد.»
سخن مولانا در جملات فوق تقريبا روشن است. در جملات او نوعی اومانيسم عرفانی موج میزند. البته واژۀ اومانيسم همين كه پسوند دينی و اسلامی و عرفانی میگيرد، كمی غريب به نظر میرسد ولی واقعيت اين است كه در دين نوعی انسانمحوری وجود دارد. البته اصالت انسان در دين نه در برابر خدا كه در برابر ساير آفريدههای خداوند است.
اگر داروينيسم شأن انسان را فرو میكاهد، اومانيسم آب در آسيای مقام و كرامت انسان میريزد. دين هم آدمی را تكريم كرده و او را برتر از ساير موجودات عالم دانسته. آنچه گاه اومانيسم دينی خوانده میشود، قطعا با اومانيسم تفاوتهايی قابل توجه دارد ولی شباهت اساسی اين دو رويكرد به انسان، همان بركشيدن آدمی و تحقير نكردن اوست.
خلاصۀ مطلب اين است كه در نگرش دينیِ غيراومانيستی، به آدمی گفته ميشود كه خدايي وجود دارد و تو هيچ نيستی؛ اما نگرش دينیِ اومانيستی، به انسان میگويد خدايی وجود دارد و تو بركشيده و تكريمشدۀ خداوندی؛ پس تو را مقامی است كه ساير موجودات هستي از آن بیبهرهاند.
آنچه مسامحتا اومانيسم دينی میخوانيم، در ميان معاصرين در آثار اقبال لاهوری و دكتر شريعتی و روشنفكران دينی كنوني موج میزند.
در بين قدما هم در "عرفانِ عشقی" میتوان رد پای اين رويكرد به آدمی را مشاهده كرد؛ چيزی كه در عرفان خائفانۀ امثال غزالی مشاهده نمیشود.
در "عرفانِ خوفی"، انسان سركوب میشود تا رستگار شود. اما عرفان عشقی با آدمیزاد آسانتر میگيرد و دائماً چماق گناهكار بودن را بر سرش نمیكوبد و راه رستگاری را هم سركوب سيستماتيك بشر نمیداند.
در اين مقالۀ فيهمافيه نيز نگرش عرفانیِ انسانمحورانۀ مولانا كاملا مشهود است. وی در ابتدای مقاله میگويد: «علوم فقه و حكمت... برای توست.»
اين بحث به گونهای ديگر هم مدتهاست كه در جامعۀ ايران جاری است: اينكه فقه برای انسان است يا انسان برای فقه؟
اگر احكام فقهی جوابگوی نياز انسان معاصر نباشند چه بايد كرد؟ بحث فقه پويا در جامعۀ ايران، كه بیش از سه دهۀ قبل مطرح شد، تلاشی برای حل اين مشكل بود. يعنی برخی فقها نيز احساس كردند كه فقه محتاج پويايی است و پويايی فقه در واقع چيزی جز توسعه و تساهل اين علم نيست.
فقه پويا در افكار امام خمينی نيز مُهر تاييد خورده است و به همين دليل ایشان تاكيد میكردند: «اجتهاد مصطلح حوزهها كافی نيست.»
البته مراد مولانا از جملۀ «فقه... براي توست»، ضرورت پرداختن به مباحثی همچون "نوسازیِ فقه" براي خدمتگزاري اين علم نسبت به انسان نيست؛ او میخواهد بگويد اصل انسان است نه علم و حكمت طب و نجوم؛ پس چنان غرق اين علوم نشو كه خودت را فراموش كنی. به قول خودش: «اصل تو باشی و اينها همه فرعِ تو.»
در اين مقالۀ فيهمافيه، واژههای نادرست "عجايبها" و "احوالها" نيز به كار رفته است. اين كاربرد، نه از سر عدم وقوف مولانا به نادرستی اين واژهها بلكه به دليل رايج بودن اين غلط در نثر و نظم كهن است.
استاد محمدعلی موحد در پاورقی اين مقاله، واژههای ملوكان، كتبها و نسخها را هم مثال زده است؛ به عنوان مشتي نمونۀ خروارِ نثر قدما.
در اشعار قدما نيز، مثلا سعدی در يكي از غزلهايش آورده است:
از عجايبهای عالم چهارده چيز عجيب
جمع میبينم عيان در روی آن مه بیحجيب.
خلاصه اينكه، واژۀ جمع عربی را يكبار ديگر با علامت جمع فارسي پيوند میزدند و مثلا تصانيف میشد تصانيفها. چنين چيزی در آن دوران، كه ما نبوديم و تقاضامان نبود، غلط رايج بود و از اين حيث نمیتوان به مولانا خرده گرفت.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: مولانا و خودفروشی «بار امانت» در نگاه مولانا/ تأملی بر یک معنی متفاوت آدمی در این عالم برای کاری آمده است مولانا معراج پیامبر را مصداق "نماز" میدانست مولانا و نمازِ حقیقی: جانِ نماز بیچون باشد مولانا چه نگاهی به حکومت و حکمرانی داشت؟ اندر حکایت رابطۀ مولانا و صدرالدین قونوی مولانا و غیرت و ابلیس و عارف مولانا و "تقوا" و "بخت" از بورَک قونیه تا وحدت وجود مولانا و قرآن و ایمان و گمان در چادر کسی پنهان است مولانا و "دعوت" و "اختیار" مولانا و سایه و آیه نگاهی به نیمچهسخنرانیهای مولانا
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: فیه ما فیه مولانا برای توست
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۲۲۹۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سخنی در باب محتوای «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی/ تحریف تاریخ به شیک ترین شکل ممکن
به گزارش قدس آنلاین، سالهاست دربارۀ اهمیت اینکه سینمای ایران، پا در گام همکاری با کشورهای دیگر بگذارد و به بازارهای فرهنگی فرامرزی بیندیشد، نوشتهایم و بحث کردهایم و اینک فیلمی روی اکران است که با همه فراز و نشیبهای حقوقی و فنی، بالاخره توانسته است این سد را بشکند و با سینمای ترکیه به عنوان یکی از پررونق ترین و جدی ترین بازارهای هنری منطقه، با حضور بازیگران و عوامل فنی برگزیده دو کشور همکاری نسبتاً موفقی داشته باشد. دومین جنبۀ اهمیت این فیلم، این است که دربارۀ شخصیتها و چهرههای مهم فرهنگی کشور ما ساخته شده است. ساختن فیلمی پرفروش که تماشاگران را با زندگی شخصیتهای مهمی چون مولانا و شمس تبریزی آشنا کند، یکی از غفلتهای سینمای ایران در همه سالهای اخیر بوده است که این مهم هم انجام شده است و از این منظر باید به حسن فتحی و تیمش تبریک گفت.
چالشی مهم در برابر فیلمهای تاریخی
ساختن فیلمی که از یک سو به گذشته و تاریخ واقعی بپردازد و از سوی دیگر برای مخاطب کشش داشته باشد، به راستی کار سختی است. فیلمهای تاریخی ما معمولاً به ملغمهای از جملات ادبی، پند و اندرز و آواز خوانندگان تبدیل میشود و داستان ندارند. برای همین است که سختی انتخاب قصهای برای آشنا کردن مخاطب با تاریخ، در سینما و بخصوص سینمای ایران صدچندان است. در این گونه فیلمها، دخیل کردن تخیل و ساختن شخصیتها و مکانهای خیالی برای جذاب کردن داستان یک چالش مهم است و به همین دلیل است که بیشتر فیلمها و سریالهای ایرانی که درباره تاریخ گذشته سرزمین ما ساخته میشود، به تحریف تاریخ (هر کدام در حد و حدودی متهم هستند.) در اینجاست که اهمیت تحقیق و بهرهمندی از آثار کسانی که با متون و رویدادهای تاریخی آشنا هستند، بیشتر میشود. در مورد مولانا و شمس دست ما برای آگاهی از رویدادهای زندگی، شخصیت و تفکرات آنان بسته نیست. اگرچه هنوز برای پژوهش درباره آنها و دوران پرفراز و نشیب زندگیشان، راههای نپیموده زیاد است اما حداقل میتوانیم به برخی کتاب ها وپژوهش های صورت گرفته اعتماد کنیم و از نوشتههای کسانی چون دکتر زرین کوب بهره ببریم. برای انتقال مفاهیمی که مولانا و شمس دربارۀ آنها سخن میگویند، به آثاری نیاز داریم که نه تنها درباره ویژگی ها و دوره های زندگی آنها سخن میگوید، دوران تاریخی آنها را به خوبی میشناسد، جریانهای معارض فکری و عرفانی موجود را بررسی کرده و برای مخاطب به خوبی روشن میکند که اهمیت کاری که مولانا کرده است، چیست. کتاب هایی مانند «پله پله تا ملاقات خدا» که هم روایتی داستانی دارد، هم زبانی ساده و هم از نظر استناد تاریخی شبههای در آنها نیست.
یک شمس تبریزی مهربان
تیم تولید «مست عشق» به جای اینکه به این روایت درست، پژوهشمند و جامع نگر از داستان مولانا و شمس توجه کند، روایتی از زندگی این دو شخصیت به دست داده است که بیشتر با خوانش ترکیه از مولانا تطبیق دارد. خوانش رایج در ترکیه امروز که اوج آن را در «ملت عشق» الیف شفق(شافاک) میتوان دید، مولانا و شمس را از بستر تاریخی و مفهومی خود خارج میکند و به آنها چهره دو مرد سکولار رمانتیک میدهد که همه چیز را در عشق و مهربانی میبینند، با مذهبیها در جنگند و جانشان را در این راه میدهند و نتیجه همه مبارزه هایشان میشود رقص و سماع ( که البته در تیتراژ فیلم به سما تبدیل شده است!). این خوانش هم امروزی است، هم خطری ندارد و هم مولانا و هر شخصیت تاریخی دیگر را به یک سوژه خوب برای تبدیل شدن به یک جاذبه گردشگری و منبعی برای پول درآوردن تبدیل میکند. شمس و مولانای «مست عشق»از همین جنسند. این تحریف در شخصیت شمس تبریزی شدیدتر است. آنچه ما از گفتههایی که از او باقی مانده است و نوشتهها و گفتههای دیگران و اسناد تاریخی درباره شمس میدانیم، با موجودی که در این فیلم به تصویر کشیده شده است، بسیار متفاوت بوده است. به یاد داشته باشیم که شمس شخصیتی تندخو، آشفته و البته مغرور بوده است. شاید آنهایی که «مست عشق» را دیدهاند تعجب کنند اگر بدانند در داستان ازدواج او با دختر خواندۀ مولانا، کیمیا خاتون، دخترک از ابتدا این ازدواج را خوش نمیداشت و هرگز دلش با شمس که چهل سال از او بزرگ تر بود و شخصیتی بی ثبات داشت، صاف نشد و البته اینکه بنا بر برخی روایتها متهم اصلی مرگ یا بهتر بگوییم قتل این دخترک بی نوا همین شمس تبریزی است.
جلالالدین محمد تهرونی
برای داستانی کردن تاریخ و تبدیل آن به یک قصۀ جذاب، یکی از راه ها این است که وقتی قصهای جذاب نداریم، از دل واقعیت های تاریخی قصهای بیرون بکشیم و «مست عشق» هم همین کار را کرده است؛ خلق یک داستان معمایی و پلیسی دربارۀ مرگ شمس تبریزی. این تهمید البته داستان را جذاب کرده است و مخاطب را به دنبال خودش میکشد اما تاریخ را به شکل عجیب و غریبی به شکلی در میآورد که کارگردان و نویسنده دلشان میخواهد. برای مثال وقتی یک کارآگاه برای حل ماجرای گم شدن شمس خلق میکنیم، او باید وظیفه خودش را به پایان برساند و در «مست عشق» سرنوشت شمس تبریزی روشن میشود اما سوال اینجاست که اگر همه چیز به همین خوبی و خوشی به پایان رسیده است، چرا مولانا در تمام سالهای بعد از شمس، فراق او را به صورت شعر فریاد میزده و از در و دیوار میپرسیده که شمس کجاست و چه شد؟ مشکل اصلی بیرون کشیدن داستانی از دل داستان شمس و مولانا این است که تاریخ را هم مجبوریم جا به جا کنیم و برای قونیه اداره شهربانی بسازیم که در اوج درگیری سلجوقیان روم با یکدیگر و در حالیکه آنان زیر فشار خردکنندۀ ایلخانان مغول و اختلافات داخلی درحال فروپاشی بودند، نگران درویشی بدزبان باشند که گم شده است، همین جا به جاییهای تاریخی و انتقال دادن گذشتهای دور به امروز، باعث میشود که مولانا هم در کودکی با پدرش با لهجه تهران سخن بگوید!
آرش شفاعی